این داستان: جدا وات دو یو وانت؟

ساخت وبلاگ
این داستان: جدا وات دو یو وانت؟...
ما را در سایت این داستان: جدا وات دو یو وانت؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2nafashaye-noghrei6 بازدید : 232 تاريخ : پنجشنبه 31 فروردين 1396 ساعت: 22:41

گریزلی رو یادته؟ این پاتریکمونه! پاتریک داره زیرِ دست و پای من له و له تر میشه تا من کار احمقانه ای نکنم؛ چون من به شدت مستعدِ نابود کردن وبلاگ ها، دیلیت کردنِ اکانت ها، گند زدن به رفاقت ها، پریدن وسط آتیش، انصراف از دانشگاه، لفت دادن از خونواده، ازدواج حتی، شیکستنِ آینه های خونه و هر چیزی که فکرش ر این داستان: جدا وات دو یو وانت؟...
ما را در سایت این داستان: جدا وات دو یو وانت؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2nafashaye-noghrei6 بازدید : 203 تاريخ : پنجشنبه 31 فروردين 1396 ساعت: 22:41

٢٣٤. امشب قرار بود با ف بریم یه سری چرت و پرت بخریم، ساعتای شیش و نیم هفت زدیم بیرون و دور و ورِ پلنگ صورتی و توی پارکینگ متوجه شدیم چیزی به نام کیف پول، پول، کارت عابر یا کارت ملی یا چی همرامون نیست؛ در واقع نه میتونستیم چیزی بخوریم نه می تونستیم بخریم و نه هیچی؛ خیلی جالبه که ما فکر کردیم به این ی این داستان: جدا وات دو یو وانت؟...
ما را در سایت این داستان: جدا وات دو یو وانت؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2nafashaye-noghrei6 بازدید : 189 تاريخ : پنجشنبه 31 فروردين 1396 ساعت: 22:41

رسمش احتمالا این نیست که این صفحه خیلی ناگهانی حذف شه یا چی، البته منم آدم پایبند به رسم و رسومی نیستم؛ اِنی وِی لطفا حالا که اینجا رو میخونی، فرقی نداره که آشناییِ وبلاگی، وبلاگی-اینستاگرامی، تلگرامی، توییتری، دانشگاهی یا چی با من داری، اگه ذره ای از فهمیدنِ دیگه آپ نشدنِ این پیج ناراحت شدی، "همینجا" یه کامنت و راه ارتباطی بذار

این داستان: جدا وات دو یو وانت؟...
ما را در سایت این داستان: جدا وات دو یو وانت؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2nafashaye-noghrei6 بازدید : 168 تاريخ : پنجشنبه 31 فروردين 1396 ساعت: 22:41

گفتم امروز به طرز وحشتناکی قاطی کردم؟ خیلی خونواده نیکوکاری داریم ما چون؛ فکر میکنن هر چیزی رو که شیش ماه بذاری اونور دیگه نمیخوای و اونا می تونن وردارن به نزدیک ترین آدم یا محلِ ممکن اهدا کنن! شیش تا اطلسِ دایناسورای من به انضمام (؟) یه عالمه عکس که خودم خیلی ناشیانه اسکن کرده بودم رو دادن به کتاب این داستان: جدا وات دو یو وانت؟...
ما را در سایت این داستان: جدا وات دو یو وانت؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2nafashaye-noghrei6 بازدید : 159 تاريخ : چهارشنبه 9 فروردين 1396 ساعت: 13:50

قراره برای مامان جشن بگیریم، با کلی آرتیست بازی میریم کرم و رژ و عطر و آبرسان و کیف آرایش و اینا میخریم؛ با بابا هماهنگ کردیم ولی نگفتیم واسه تولد توام هست و کادوت اون وسطاست و قراره سوپرایز شی و اینا، میایم ظهر راه بندازیم که عمه اینا میان؛ حالا این وسط یَک بارونی هم گرفته بیا و ببین؛ باباجی به باب این داستان: جدا وات دو یو وانت؟...
ما را در سایت این داستان: جدا وات دو یو وانت؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2nafashaye-noghrei6 بازدید : 179 تاريخ : جمعه 4 فروردين 1396 ساعت: 3:06

اینجوری بود که ما به جای لباس جینگول مینگول، بارونی و بوت و چتر ورداشتیم رفتیم باغِ باباجی؛ و شبش همونجوری نشستیم تو ماشین و رفتیم سمتِ باغِ اونوری؛ بارونای جنوب، اونم این فصل با کسی شوخی ندارن و واقعا نمیفهمم ما چی فک کرده بودیم که نموندیم خونه! بیس سی کیلومتر بد نبود مسیر، خیلی رویایی و این حرفا؛ این داستان: جدا وات دو یو وانت؟...
ما را در سایت این داستان: جدا وات دو یو وانت؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2nafashaye-noghrei6 بازدید : 172 تاريخ : جمعه 4 فروردين 1396 ساعت: 3:06